سلاممممم دوستان
این تاپیکو عمدتا واسه بالا بردن اطلاعات خودم از وضعیت دختران تو جامعه امروز شروع کردم
اولش فک کردم بحث بیخودیه ولی بعدش گفتم نه منکه پسرم و از اوضاع و محدودیت ها و مشکلات پسران به خوبی خبر دارم و همه شو حس میکنم
اما دوست دارم از وضعیت دخترا هم تا حدی اطلاع داشته باشم چون به هر حال من جای اونا نیستم و برام جالبه که بدونم چه مشکلات چه محدودیت هایی دارند
از خانومای عزیز خواهش میکنم تا جایی که میتونن دردو دلا و مشکلاتشونو چه تو اجتماع و چه تو خانواده برای ما شرح بدن
نگران نباش مشکلی نیست
باشه ممنوننوشته اصلی توسط دختر شاد
به نظرم شما دختر خیلی قانعی هستی
اما چیزایی که من بعضی شبا تو مشهد و اطراف حرم میبینم خلاف این رو نشون میده
بچه مشهدی حاجی؟
2 تا از رفیق صمیمی های منم مشهدین
سلام
اره داداشم منم بچه مشهدم
واسه اشنایی بیشتر اگه دوست داشتی بیا خصوصی
فدا
ببین من از حرفات برداشت کردم که تو یه قصدی داری
ولی توش هنوز مرددی
ولی بدون که اون موضوع از نظر مذهبی اوکی هستش و مراجع تایید کردن
کاملا هم قانونی هستش
اگه واقعا تصمیمت درسته و الکی نیست اصلا نگران عواقبش نباش
به هر حال خطر و مشکل برای دخترا و پسرا همه جای دنیا هست
خخخ اره اگه تو اونطوری برداشت میکنی بکن
منم که قبلا بهت گفتم تنهایی حاظر به ریسک نیستم
مراجعم که به خوبی میشناسم و با خلقیاتشون اشنام اونا تو این کارا مثل صیغه و اینا خوب حال میدن به مردم
اگه پایه ای که بریم به هر حال با هم به یه نتیجه ای میرسیم
به نظر من نه محدودیتی هست نه مشگلی
درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است.
منم مشهدیم طرفای بالاشهریعنی چی چه مشکلی مثلا؟
چرا هیشکی نظر نمیده ینی اصلا مشکل نداریم
ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 03-22-2016 در ساعت 07:20 AM
ینی سوالم اینقدر مبهمه؟
بذار چنتا از مشکلات پسرا رو بگم تا شاید دوهزاری جا بیفته
مشکلات پسرا:
1به دنیا اومدنشونه (البته تو این یکی با دخترا مشترکیم)
2 پونزده ساله شدنشونه و بلوغ جسمی فکری روحی و جنسی
3 مشکلات پیدا نکردن کار
4هجده ساله شدنشونه و سربازی رفتن
5 بیست ساله و بیست سال به بعد که علاوه بر مشکلات نبود کار مشکلات مسکن و ازدواج و هزارو یک کوفتو زهر ماره دیگه
اینا رو خیلی کلی گفتم
اما واسه دخترا فک میکنم یه ذره فرق میکنه وقتی ازشون که میپرسیدم محدودیت هایی که واسه بیرون رفتن با دوستاشون دارن
ازدواج اجباری یه مشکل بزرگتر واسه بعضیاشون داشتن برادره مخصوصا اگه برادر بزرگتر باشه که گیرای الکی میده
بعد از اون مشکل بعضیا با حجابه
من فقط همینا رو از دخترا میدونم
جالبه بدونم بعضیا چرا از خونه هاشونم فرار میکنن ینی اینقدر اذیت میشن تو خونه که حس میکنن بیرون بهتره؟
ملکه جان اگه چیزی هست شما بگو اینا یاد بگیرنچرا هیشکی نظر نمیده ینی اصلا مشکل نداریم
من خودم میدونم که مشکلات و ایرادات شما دخترا به طور کلی تو این جامعه خیلی از ما پسرا بیشتره که یکیش همین محدودیته
اما دقیقا نمیدونم چی ان و واسم جالبه که بدونم
فدا
این مشکل اولیه پسرا که گفتی یعنی چی ؟ منظورت از بدنیا اومدنشون چیه ؟ینی سوالم اینقدر مبهمه؟
بذار چنتا از مشکلات پسرا رو بگم تا شاید دوهزاری جا بیفته
مشکلات پسرا:
1به دنیا اومدنشونه (البته تو این یکی با دخترا مشترکیم)
2 پونزده ساله شدنشونه و بلوغ جسمی فکری روحی و جنسی
3 مشکلات پیدا نکردن کار
4هجده ساله شدنشونه و سربازی رفتن
5 بیست ساله و بیست سال به بعد که علاوه بر مشکلات نبود کار مشکلات مسکن و ازدواج و هزارو یک کوفتو زهر ماره دیگه
اینا رو خیلی کلی گفتم
اما واسه دخترا فک میکنم یه ذره فرق میکنه وقتی ازشون که میپرسیدم محدودیت هایی که واسه بیرون رفتن با دوستاشون دارن
ازدواج اجباری یه مشکل بزرگتر واسه بعضیاشون داشتن برادره مخصوصا اگه برادر بزرگتر باشه که گیرای الکی میده
بعد از اون مشکل بعضیا با حجابه
من فقط همینا رو از دخترا میدونم
جالبه بدونم بعضیا چرا از خونه هاشونم فرار میکنن ینی اینقدر اذیت میشن تو خونه که حس میکنن بیرون بهتره؟
دومی هم توضیح بده واقعا بلوغ مشکله ؟؟؟
فقط سختیشون همین دوره ی سربازیو پیدا کردن کارو بعدم خونه و .... چیزای دیگست . که اینم دغدغه ی فکریش هست ولی کم کم جور میشه و پله پله میتونن بگذروننشون .
مشکلات دخترا هم نظر شخصیمو میگم ، هیچ مشکل و محدودیتی که اذیتم کنه ندارم و عاشق دختر بودنم هستم .
یه چیزی هست که زیاد ربطی به جامعه نداره. به ادمش مربوطه ولی به این تایپیکم میتونه مربوط باشه
اونم اینه ک دخترا احساساتین و خیلیا اینو نمیفهمن. مثلا من یه زناییو میبینم که همه ی مشکلشون اینه که شوهرشون شب که میاد خونه بهشون توجه نمی کنه. یعنی همه چیز ز یه بی توجهی کوچیک شروع میشه بعد کم کم به این نتیجه می رسن که دوستشون ندارن یا اصلا تو زندگی یه ابزارن واسه کارای خونه و چیزای دیگه. بعدش کم کم بداخلاق میشن عصبی میشن به خونه رسیدگی نمی کنن. به بچه ها نمی رسن و اینا. همه ی اینا ازون جایی شروع میشه که نیازشون به محبت رفع نمیشه. هیشکی باورش نمیشه یه بار بغل کردن یه زن چقدر اثرش از ده ساعت بحث و توضیح منطقی بیشتره. دخترا همه چیزو با احساسشون میسنجن اما بعضی از ادما اینو درک نمی کنن. به فکر احساس طرفشون نیستن. مثلا یه مادری که به دخترش محبت نکنه کم کم دختره از همه چیز سرد میشه عقب میکشه حقم داره چون تامین نمیشه. یا یه زنی که شوهرش باهاش سرد رفتار کنه دیگه نمی تونه اونطوری که حقشه زندگی کنه و زندگی ببخشه.
به نظر من بدترین ظلمی که میشه ب یه دختر کرد اینه که مثل یه دختر باش رفتار نکنی. احساسشو نادیده بگیری. ازش حمایت نکنی. بهش عشق ندی. پسرارو نمیدونم اما زندگی بدون عشق و محبت واسه دخترا هر چیم که کامل باشه باز یه خلا بزرگ داره.
البته بهتره بگی مشکلات خودت همه پسرا این مشکلات را ندارنینی سوالم اینقدر مبهمه؟
بذار چنتا از مشکلات پسرا رو بگم تا شاید دوهزاری جا بیفته
مشکلات پسرا:
1به دنیا اومدنشونه (البته تو این یکی با دخترا مشترکیم)
2 پونزده ساله شدنشونه و بلوغ جسمی فکری روحی و جنسی
3 مشکلات پیدا نکردن کار
4هجده ساله شدنشونه و سربازی رفتن
5 بیست ساله و بیست سال به بعد که علاوه بر مشکلات نبود کار مشکلات مسکن و ازدواج و هزارو یک کوفتو زهر ماره دیگه
اینا رو خیلی کلی گفتم
اما واسه دخترا فک میکنم یه ذره فرق میکنه وقتی ازشون که میپرسیدم محدودیت هایی که واسه بیرون رفتن با دوستاشون دارن
ازدواج اجباری یه مشکل بزرگتر واسه بعضیاشون داشتن برادره مخصوصا اگه برادر بزرگتر باشه که گیرای الکی میده
بعد از اون مشکل بعضیا با حجابه
من فقط همینا رو از دخترا میدونم
جالبه بدونم بعضیا چرا از خونه هاشونم فرار میکنن ینی اینقدر اذیت میشن تو خونه که حس میکنن بیرون بهتره؟
آخرین باری که به یه دختر عشق و علاقه و احساس نشون دادم بهم گفت تو مرد ایده آلم نیستی تو زبون نداری
کامل تر حرف ملکمون میشه دخترا عاشق احساس خرج کردن به همراه چرب زبونی هستند همشوننننننننننننننننننننن نن
واووووووووو دمت گرم ملکه
اره به نظر من شاید هفتاد درصد مشکلات اجتماعی چه طلاق چه به قول بعضیا فحشا و فرار مربوط به همین مسئله ایه که شما میگین
میدونی راستش اصلا توقع نداشتم که اینو یه خانوم مطرحش کنه چون همیشه میشنیدم که خانوما عمدتا نیاز های اصلی و واقعیشونو مطرح نمیکنن
اره به نظر من اگه والدین دختر بهش محبت نکن اون دنبال یه کسی میگرده که خلاء کمبود محبتشو پر کنه و اونقدر میره تا جاییکه شاید دیگه راه برگشتی نداشته باشه البته متاسفانه اینو به چشم خودم دیدم
چند وقت پیش یه کتابی میخوندم به اسم(راز هایی درباره زنان از باربارادی انجلیس)که به همه شمام توصیه میکنم حتما بخونید برام خیلی جالب بود
بعدا یه قسمتشو به اسم دفترچه افکار ملیسا کامل براتون مینویسم اولاش باورم نمیشد اما بعدش واقعا بهم ثابت شد که اره محبت رکن اصلیه برای هر زنی چه زن محکم و قوی ای باشه و چه زن نرم و احساسی و چه ملکه
به هر حال خیلی خیلی ممنونم از نظرت راستشو بگم بیشتر هدفم از شروع این تاپیک همین بود
فدا
چرا دارن عزیزم منتها اونقدر مشغولن که حتی فرصت فکر کردن درباره شو ندارن
میدونی هر کسی تو دنیای خودش غرق میشه و توجهی به مسائل دیگه نداره
فقط تنها چیزی که میتونه بین همه پسرا مختلف باشه اینه که یکی باباش پولداره یا خودش پولداره و از نظر مسکن و ازدواج مشکلی نداره
که صد البته عمده پسرا تو ایران همه این مشکلاتو دارن
همین چند روز پیش چنتا ویدیو از دکتر انوشه دیدم که میگفت پسرا از طریق چشم و دخترا از طریق گوش عاشق میشن
البته شاید حرف شما درست باشه ولی خوب بعد عاشق شدن طبیعتا به محبت نیاز دارن
برو تو نت بگرد ببین میتونی فرق زنای اولیه و مردای اولیه رو پیدا کنی و بخونی
اگه پیدا کردی با دقت بخون خیلی خیلی جالبه اونوقت دلایل اینا رو هم میفهمی
محبت کردنم راه داره هر محبتی که به دل نمیشینه
خودت فکر کن یه دختر که همه جوره بهت سرویس میده همیشه کنارت باشه همیشه بهت فکر کنه همیشه مراقبت باشه یه جورایی نه ناراحت شه ازت، نه عصبانی شه، نه پس بکشه تو هر شرایطی بمونه لبخند بزنه خوبه؟؟دیدم ادم اینطوریو که میگما
حالا فکر کن یه دختر دیگه دوست داره هواتو داره میدونه کجا خودشو برات لوس کنه کجا جدی باشه کجا قوی باشه کجا بهت اجازه بده کمکش کنی. کی کنارت باشه کی تنهات بذاره کی باهات حرف بزنه کی بره کنار تا تو بری باش حرف بزنی..... یعنی یکی که راه و رسم رابطه رو بلده میدونه چطوری دلبری کنه . حالا کدوم اینا برات دلنشین تره؟ شاید حتی اولی بیشتر دوست داره اما اصلا مهم نیست مهم برداشت توعه که از کارای اونا داری. که دومی میتونه کمکت کنه برداشت خوبی داشته باشی.
پس هر محبتیم جواب نمیده
ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 03-22-2016 در ساعت 03:07 PM
دفترچه افکار ملیسا:
6:45 صبح
صبح در حالیکه ب ژوزف فکر میکردم از خواب ببیدار شدم
از اینکه امشب او را میدیدم هیجان داشتم.چند لحظه در بستر به او فکر کردم
7:00 صبح
دوست داشتم به او زنگ بزنم و صبح بخیر بگویم.اما با خود فکر کردم
بهتر است منتظر بمانم و ببینم ایا او این کار را انجام میدهد
7:10 صبح
نمیدانستم الان موهایم را بشویم یا این کار را شب و پیش از ملاقات یا ژوزف انجام دهم تا موهایم کاملا تمیز باشد
7:15 صبح
تصمیم گرفتم شب موهایم را بشویم.اما با خود فکر کردم که حتما پس از اینکه دوش گفتم از لوسیونی که
ژوزف انرا دوست داشت استفاده کنم
7:45 صبح
مشغول خوردن صبحانه بودم و هفته پیش را به یاد اوردم که در کنار ژوزف صبحانه میخوردم
7:50 صبح
مشغول تماشای تلویزیون و گزارشی در مورد مکان های دیدنی کارائیب بودم.من و ژوزف در مورد سفر به کارائیب با هم حرف زده بودیم
به همین دلیل اطلاعات گزارشگر در مورد این مکان را یادداشت کردم
7:55 صبح
از تماسی از ژوزف دریافت نکرده ام
نمیدانستم که باید با او تماس بگیرم و خبر گزارش تلویزیون را به او بدهم یا نه
تصمیم گرفتم پونزده دقیقه دیگر نیز صبر کنم
8:05 صبح
به ژوزف زنگ زدم و چند دقیقه صحبت کردم
او مشغول تدارک جلسه مهم کاری اش بود و تمرکز نداشت اما گفت برای دیدنم لحظه شماری میکند و من خوشحال شدم
8:20 صبح
در حین ارایش کردن به مکالمه با زوزف و سخنان شیرین او فکر میکردم
8:35 صبح
کمدم را باز میکنمتا لباسی برای رفتن به سر کار انتخاب کنم و در مورد لباسی که امشب باید بپوشم فکر میکنم
چند رز پیش لباس جدیدی خریدم که فکر میکنم ژوزف از ان خوشش بیاید
یک بار دیگر لباس را پوشیدم تا مطمئن شوم لباس برای امشب مناسب است
8:50 صبح
رختخوابم را مرتب کردم و تصمیم گرفتم ملافه ها را پیش از امدن ژوزف عوض کنم
9:20 صبح
مشغول رانندگی به طرف محل کارم هستم و به رادیو گوش میدهم
یکی از اهنگ های محبوب من و ژوزف از رادیو پخش میشود که مرا به یاد سفری که با او به سان دیگو داشتیم می اندازد
در ان سفر در تمتا طول راه به این شعر گوش میدادیم
با یاد اوری ان روز لبخند میزنم
دوست دارم به ژوزف زنگ بزنم و بگویم که به یاد ان روز هستم ولی با خود فکر میکنم که او درگیر برگزاری جلسه اش است
10:45 صبح
به عکس زوزف که روی میزم قرار دارد نگاه میکنم و تصمیم میگیرم قاب قشنگ تری برایش تهیه کنم
11:30 صبح
به ساعت نگاه میکنم و با خود فکر میکنم ایا جلسه ژوزف تمام شده است و کار ها خوب انجام شده است
ارزو میکنم تا او از جلسه راضی باشد تا امشب نیز خوشحال باشد
11:50صبح
زوزف در راه بازگشت از جلسه تماس گرفت خوشحال به نظر میرسید در باره موسیقی که از رادیو پخش میشد صحبت کردم
11:57 صبح
متوجه شدم که پس از صحبت با ژوزف نگرانم و فهمیدم نگران مطلبی هستم که در مورد مسافرت کاری به خارج از شهر در هفته اینده عنوان کرد
12:30صبح
با یکی از مشتریان برای صرف ناهار در رستورانی هستم که تا کنون به انجا نیامده بودم با خود فکر میکنم که باید با ژوزف نیز به انجا بیایم
2:10 بعد از ظهر از جلوی یک سوپر مارکت رد شدم و به یاد اوردم که صابون مورد علاقه ژوزف تمام شده است تصمیم گرفتم توفق کنم
و ان را بخرم
که ناگهان چشمم به تمشک مورد علاقه زوزف افتاد و مقداری تمشک هم خریدم
2:35بعد از ظهر
پس از بازگشت به دفترم پیام هایم را چک کردم و اگرچه تازه با زوزف صحبت کرده بودم
از اینکه اوپیغامی برایم نگذاشته بود ناراحت بودم
میدانستم این احساس غیر منطقی است اما این احساس را داشتم
3:15 بعد از ظهر
صندوق نامه هایم را باز کردم دعوتنامه ای به مراسم بزرگداشت نویسنده ای معروف دریافت کرده بودم
با خود گفتم بهتر است از زوزف بخواهم همراهم بیاید
3:55 بعد از ظهر
به ساعت کامپیوترم نگاه کردم و از اینکه تا کمتر از چهار ساعت دیگر ژوزف را خواهم دید هیجان زده شدم
نظر شما راجع به دفترچه افکار ملیسا چیست؟؟؟؟
اینو فقط به خاطر اطلاعات بیشتر شما گذاشتم البته شاید یکم مسخره به نظر برسه
ولی خوب دوست دارم نظر دخترا رو هم راجع بهش بدونم
فدا
اره دخترا به طرفشون نمیگن مشکلشونو اما اینجا که درایم بحث میکنیم شامل اون نمیشه...
حتما بذار اون قسمتشو خیلی خوب میشه اگه کتاب صوتیشم پیدا کردی بذار
خوبه این حرفا به کارت اومد
انگاری عذابه همه فکر و ذکرت میشه یه نفر دیگه
همیشه باید با خودت کلنجار بری اینجور حسارو بیخیال شی ولی خییلی سخته
چشم میذارم هم صوتی هم پی دی افاره دخترا به طرفشون نمیگن مشکلشونو اما اینجا که درایم بحث میکنیم شامل اون نمیشه...
حتما بذار اون قسمتشو خیلی خوب میشه اگه کتاب صوتیشم پیدا کردی بذار
خوبه این حرفا به کارت اومد
پس سعی کن تو روابط واقعیتم همینطور مثل مباحثت باشی
رو راست بگم ما مردا یکم خنگیم و متوجه این چیزا نمیشیم و حتی برامون تعجب اورم هست
پس شما باید تا حدی که میتونید حمایتمون کنید
فدا
اول که خوندم فک کردم طرف دیوونس خخخانگاری عذابه همه فکر و ذکرت میشه یه نفر دیگه
همیشه باید با خودت کلنجار بری اینجور حسارو بیخیال شی ولی خییلی سخته
ولی بد بختانه تجربشم کردم گگگ
به یکی گفتم عاشقتم یکم رویه خوش نشونش دادم از کارو زندگیو تحصیل منو انداخت با این کاراش خداییش بگم
از دستش فرار کردم و الان احساس ازادی میکنم خخخ
اینم کتاب صوتی و پی دی افانگاری عذابه همه فکر و ذکرت میشه یه نفر دیگه
همیشه باید با خودت کلنجار بری اینجور حسارو بیخیال شی ولی خییلی سخته
به همتون بلا استثنا توصیه میکنم بخونید این کتابو خیلی باحاله البته بعدش معلوم نیس چی در بیاید از اب
اگه کسی مشکلی تو باز کرن فایل های زیپ داشت بگه تا کمکش کنم
خوب فقط یه دونه از مشکلات ریشه ای که نبود محبت یا کمبود محبت بود به لطف ملکه شیشه ای راجع به خانوما بحث شد
دیگه چی؟
من خیلی برام جالبه بدونم چه چیزی باعث میشه که یه دختر از خونه فرار کنه؟
به قول بعضی از کسایی که نظر دادن اگه مشکلی نیس
پس چرا این همه فرار اعتیاد و فحشا و اینطور مسائل رایج شده بین دخترا
ویرایش توسط Hossein Gage : 03-22-2016 در ساعت 04:07 PM
مرسی بابت کتاب
به نظر من که گفتن جواب نمیده
چون وقتی حرف میزنی به جای اینکه خودشونو اصلاح کنن شروع میکنن به حرف زدن و بهونه اوردن.
کلا تا علیهشون اعتصاب نکنی نمیفهمن ماجرا جدیه
جدی؟مرسی بابت کتاب
به نظر من که گفتن جواب نمیده
چون وقتی حرف میزنی به جای اینکه خودشونو اصلاح کنن شروع میکنن به حرف زدن و بهونه اوردن.
کلا تا علیهشون اعتصاب نکنی نمیفهمن ماجرا جدیه
ینی برداشتت از ما مردا اینطوریه؟
ینی ما در برابر نیاز های شما جبهه میگیریم؟
بیا یه چیز دیگم هست راجع به روابط زناشوییه خوب؟
یکم خنده داره ولی یه بار گوشش کنی نود درصد مشکلاتت حل میشه خخخ
اونم میذارم اگه اینو نخوندی حتما اونو گوش کن که از اینم باحال تره
اسمش هست زوجیت سخنرانشم دکتر حمید حبشیه
راستی حالتتم عوض کن خوب تو که کسل نیستی از همه اینا فعال تری که خخخ
خواهش میکنم امیدوارم همه مشکلاتشون حل بشه
فدا
ویرایش توسط Hossein Gage : 03-22-2016 در ساعت 04:16 PM
جدی؟
ینی برداشتت از ما مردا اینطوریه؟
ینی ما در برابر نیاز های شما جبهه میگیریم؟
بیا یه چیز دیگم هست راجع به روابط زناشوییه خوب؟
یکم خنده داره ولی یه بار گوشش کنی نود درصد مشکلاتت حل میشه خخخ
اونم میذارم اگه اینو نخوندی حتما اونو گوش کن که از اینم باحال تره
اسمش هست زوجیت سخنرانشم دکتر حمید حبشیه
راستی حالتتم عوض کن خوب تو که کسل نیستی از همه اینا فعال تری که خخخ
خواهش میکنم امیدوارم همه مشکلاتشون حل بشه
فدا
باشه گوش میدم
اونم عوض میکنم باشه
نمیدونم جبهه میگیرن شاید چون حرف همو نمیفهمن
شایدم درگیر زندگی میشن دیگه برای هم وقت نمیذارن.
نمیدونم
مرسی بازم بابت سخنرانی
1-منظورم از به دنیا اومدن اون اصل بودنه (به قول یکی از بزرگان نفس بودن درده)این مشکل اولیه پسرا که گفتی یعنی چی ؟ منظورت از بدنیا اومدنشون چیه ؟
دومی هم توضیح بده واقعا بلوغ مشکله ؟؟؟
فقط سختیشون همین دوره ی سربازیو پیدا کردن کارو بعدم خونه و .... چیزای دیگست . که اینم دغدغه ی فکریش هست ولی کم کم جور میشه و پله پله میتونن بگذروننشون .
مشکلات دخترا هم نظر شخصیمو میگم ، هیچ مشکل و محدودیتی که اذیتم کنه ندارم و عاشق دختر بودنم هستم .
2-اره بلوغ مشکله بلوغ شروع خیلی از نیاز های انسانه که خودش باعث به وجود اومدن کلی مشکل میشه چه برای خانواده چه برای خوده نوجوون و چه برای اجتماع
3-اره شاید از دید بیرون خیلی مشکل ساده ای باشه
اما خوده سربازی 21 ماهه و 21 ماه هم وقت کمی نیس البته با تحمل همه سختیاش
پیدا کردن کاری که بشه روش حساب کردو خریدن خونه برای کسی که حامی ای نداشته باشه حالا پارتی یا پول
تقریبا غیر ممکنه
این پله هایی که شما میگی خالصش حدود 30 سال طول میکشه(البته بسته به شرایط ممکنه بیشترم طول بکشه)
اگه تعجب میکنید میتونم براتون محاسبه هم بکنم البته فک میکنم خودتون کاملا واقفید
بالاخره به نظر من خیلی بعیده که یه دختر هیچ مشکلی نه تویه خانواده و نه تویه اجتماع داشته باشه
اگرم هست که واقعا معجزه است
فدا
مرسی بابت توضیحاتت.
درمورد اینکه میگی بعیده یه دختر مشکلی نداشته باشه ، منم موافقم هیچکس نیست که بدون مشکل باشه .
اینکه من گفتم مشکل یا محدودیتی که اذیتم کنه ندارم .
واسه این گفتم که اگه محدودیتی هم واسه دخترا هست برای آرامشو امنیت خودشونه ، که اینو الان دارم میفهمم ، آرامش الان من ناشی از محدودیتایی بوده که داشتم .
اینهمه دختر میان اینجا از دوست پسرشون ضربه خوردن ، افسرده شدن ، قصد خودکشی دارن ، داغونن ، زندگیشون سیاه و جهنم شده ، از زندگیشون لذت نمیبرن ، واسه چی ?!?!?!?!
واسه اینکه راه رو کج رفتن
چون از خط قرمزا عبور کردن ، یعنی میخواستن آزاد باشن ولی زندگی خودشونو تباه کردن .
درمورد فرار کردن از خونه که میگی چی میشه یه دختر فرار کنه !!
حالا مگه قراره حق رو به اون دختر بدیم که فرار کرده ... واقعا فرار کردن بچگانه و از روی بی عقلیه .
به جاش بمونه و مشکلاتشو حل کنه نه قهرو فرار . شاید بعضیا ظرفیت تحمل سختی رو نداشته باشن ، با کوچکترین مشکل قهر و فرار کنن..... شما هم اینو میشنوی میگی یعنی چی شده که یه دختر تصمیم به فرار میگیره !!
البته اصلا موافق محدودیتهای افراطی نیستم مثل : دختر تنها بیرون نره ، یا یه خانمی میگفت همسرش بهش میگه مهمان میاد زنونه مردونه کنیمو تو سمت مردا نیا حتی برای سلام ، یا اصلا با آقایون حرف نزن نه تو مهمونیا نه تو مغازه و فروشگاه ، یا تصمیم گیریه داداش برای خواهر یجورایی غد بودنو زورگوییه داداشه و ...
درکل هم پسر هم دختر باید نرمالش یه قواعدی رو رعایت کنن که این برای خودشون و خانواده و جامعه بهتره .
ویرایش توسط love : 03-22-2016 در ساعت 05:27 PM
اگه هم منظورت از این تاپیکت نادیده گرفتن احساسات و عواطف زنان و دختران و مشکلات ناشی از اونه؛ که بحث میره تو فاز دیگه .
نه عزیزم منظور از تاپیک کلیه مشکلات اجتماعی و خانوادگی خانوماست که ممنونم میشم همه نظر یا مشکل شونو مطرح کنند اگه امکانش هست
خواهش میکنم
منم از جواب خوبتون تشکر میکنم
البته حرف شما درسته کسانی که از دوست پسرا شون ضربه خوردن و میخوان خود کشی کنن راه رو اشتباه رفتن
اما این خودش یه معضل دیگست که باز دو تا سوال برای من پیش میاد
1- اینکه چرا دوست میشن با پسرا صرفا به خاطر ازادی؟
2-راه درست چیه؟
در مورد فرار کردن که بحثش یکم پیچیده تره
راستش من خیلی گیر مسائل اجتماعی ام و دوست دارم بدونم خوب
مثلا داستان یه دختریو میشنیدم که از خونه فرار کرده بود وقتی میشنیدم واقعا جوابی نداشتم فقط سوالاتم بیشترو بیشتر میشد
این داستان یه دختر بود از تهران که هجده ساله و محصل بود
تو این بین برای ایشون یه خواستگار میاد که خیلی خیلی پولدار بوده و خانواده دختر میخواستن به زور دختره رو به عقد این خواستگارش در بیارن
در واقع میخواستن پول بگیرن و دخترشونو بدن حالا بد بختی اینجاست که خواستگار طرف شصت سالش بوده
که دختره از خونه فرار کرده بود و مشکلات بعدش که دیگه به خونه هم برنگشت حالا چی شد و نشد زیاد مهم نیست
خودتونم میدونید که از این قبیل اتفاقا کم نیست
واقعا اگه شما جای همچین دختری باشید چیکار میکنید
منکه راجع به خودم فقط دوتا جواب دارم فرارو خود کشی
ببین محبت کردن روش نمیخواد ولی یه عده از شما دخترا دوست دارید پسر تو محبتش اینده مجازی درست کنه واستون پسری که این آینده را درست نکنه محبتشم اصلا مهم نیستمحبت کردنم راه داره هر محبتی که به دل نمیشینه
خودت فکر کن یه دختر که همه جوره بهت سرویس میده همیشه کنارت باشه همیشه بهت فکر کنه همیشه مراقبت باشه یه جورایی نه ناراحت شه ازت، نه عصبانی شه، نه پس بکشه تو هر شرایطی بمونه لبخند بزنه خوبه؟؟دیدم ادم اینطوریو که میگما
حالا فکر کن یه دختر دیگه دوست داره هواتو داره میدونه کجا خودشو برات لوس کنه کجا جدی باشه کجا قوی باشه کجا بهت اجازه بده کمکش کنی. کی کنارت باشه کی تنهات بذاره کی باهات حرف بزنه کی بره کنار تا تو بری باش حرف بزنی..... یعنی یکی که راه و رسم رابطه رو بلده میدونه چطوری دلبری کنه . حالا کدوم اینا برات دلنشین تره؟ شاید حتی اولی بیشتر دوست داره اما اصلا مهم نیست مهم برداشت توعه که از کارای اونا داری. که دومی میتونه کمکت کنه برداشت خوبی داشته باشی.
پس هر محبتیم جواب نمیده
اینده مجازی دیگه شیه
مثل اینکه خیلی دلت پره داداش
انگاری واقعا طرفتو دوست داشتی اره؟
خوب اگه میشه یکم بیشتر توضیح بده بدونیم موضوع چیه؟
فقط همینکه گفت تو زبون نداری؟بعدشم رفت دیگه تموم؟
بزار یه مثال بزنم واست :اینده مجازی دیگه شیه
من با تو آشنا میشم و تورو دوست دارم ولی با خودم که حساب میکنم میبینم حدودا 2 سال طول میکشه تا بیام خواستگاریت و رسمی ازدواج کنیم پس بهت میگم سارا جان من دوست دارم ولی به خاطر مثلا سربازیم 2 سال طول میکشه تا بیام خواستگاریت پس دوست باشیم با هم ولی معمولی به خودمم میگم یحیی تو حق نداری تو این 2 سال دختر مردم را حتی لمس کنی یا باهاش خیلی بیش از حد صمیمی بشی یا وعده وعید الکی بدی چون منطق تو اینو میگه علاقتو بهش بگو ولی نشون دادنش را احساسی نشون نده رفتاری نشون بده نگو دوست دارم که دختره دلش بلرزه چون ممکنه تو 2 سال دیگه نباشی اصلا ولی واسه دختره مهربونی و دلسوزی کن این میشه منطقیش رابطه نیمه رسمی با رعایت حد و حدود به مقصد ازدواج
ولی یه روش دیگه هم هستش که حاظرم شرط ببندم 99 درصد دخترا عاشق چنین روشی هستند بدون شک چون زیاد دیدم
با سارا آشنا میشم دوست دارم ولی بهش نمیگم 2 سال قراره این رابطه ادامه پیدا کنه پس اینطوری رفتار میکنم سارا جون تورو به پدر مادرم معرفی کردم گفتن وای چقدر ماهه چه عروسی ایشالا یه ماه دیگه میام خواستگاریت .سارا جون امشب بریم قدم بزنیم تو خیابونم دستتو میگیرم با وجودی که هنوز خبری نیست .حتی واسه اینکه ثابت کنم دوست دارم قرصتش پیش بیاد بوست میکنم و حتی میگم خب سارا جون عزیزم به نظرت عروسیمون چجوری باشه خونمون دوست داره طراحش کی باشه چجوری باشه به نظرت ماه عسل بریم کجا بچه دختر دوست داری یا پسر اسمش چی باشه این میشه آینده مجازی من تازه قراره 2 سال دیگه بیام خواستگاریت ولی از الان تا 10 بعد خواستگاری را واسش مجسم میکنم هی میگم امروز میام فردا میام یه ماه دیگه میام هروقتم بپرسی یه ماه شد چرا نیومدی یه بهونه بابا بزرگم مرده . عمم مریضه.بابام کسالت داره.وقت نمیکنم .مامانم گفته بعد محرم .بزار عید تموم شه الی آخرررر
=======
تو روش اول پسره اوج خوبی را در حق دختر میکنه ولی در آخر خود پسر بدبخت قربونی میشه چون به نظر دختره گرم نیست .کسل کننده هستش خسته کننده هستش
ولی تو روش دوم پسر نهایت بدی را در حق دختر میکنه ولی از نظر دختره شاهزاده سوار بر اسب سفید هستش و دختر عاشقشه چون از نظر دختر زبون داره و گرمه
ویرایش توسط sam127 : 03-22-2016 در ساعت 07:29 PM
اهان اگه منظورت این چروتو پرتاییه که باید بهشون بگی که من اعتراف میکنم هیچی نمیدونم
البته من روش دومو امتحان کردم و جوابم داده
فدا
درمورد سوالات
1_ بخاطر آزادی دوست نمیشن ، خودت بهتر میدونی گرایش به جنس مخالف به خاطر چیه !! بخاطر ارضای عاطفی و نیاز به همدمو و ... که اینا از یه سنی تو وجود همه شکل میگیره و هممون نیاز به همدمو هم صحبتو پیدا میکنیم ، ولی قراره تا این نیاز رو حس کردیم سمتش بریم و از راهی رفعش کنیم ?!?!?!
خب اینجا یه سریا میرن سمتش که رفعش کنن از هر راهی ، یعنی هنوز به سن ازدواج نرسیدن ، به بلوغ عقلی نرسیدن ، این بین با مشکلات زیادی مواجه میشن ، امکان داره شکست بخورن ، ضربه بخورن ، حتی از روی عشق یا هرچی رابطه جنسی داشته باشنو ولی پسره ولش کنه بره و دختره بمونه و نابودیه آیندش .
حالا محدودیته اینجا به درد میخوره ، اگه یکم خوددار بودن ، اگه به قواعد و اصول پایبند بودن این مشکلات براش بوجود نمیومد ، یه مدت تنهایی رو تحمل میکرد ولی حداقل آیندش خراب نمیشد ، فکرش آروم بود.
2_ راه درست ، گفتم ، خوددار بودنو تحمل کردنو مشغول کردن خودشون با فعالیتای دیگه ، مثلا باشگاه و کلاسو درس و ... تا به سن ازدواج و کیس مناسب برسن .
درمورد فرار هم خب آره این داستانه که شنیدی دردناک هست ولی با فرار نمیشه مشکلو حل کرد ، به جای فرار میتونست (( نه )) بگه و بمونه سر حرفش ، مخالفت سرسخت بکنه باهاشون ، اینا که نمیخواستن به زور بنشوننش سر سفره عقد ... واسه همینه میگم تحمل سختی رو ندارن ، چون این دختره گزینه ی فرارو انتخاب کرد .... فرار کردو به عاقبتش فکر نکرد
یعنی به نظرش خطرات فرار کمتر از موندن تو خونه و (( نه )) گفتن بود .
ولی من اگه بودم هیچوقت فرارو انتخاب نمیکردم ، خودکشی هم که خنده داره واسمو تعریف نشده .
خب راست میگن روش اول خیلی خسته کنندست
تو خودت دوست نداری تو اون دو سال بیشتر باهاش وقت بگذرونی؟ دو سال عمرت تو تنهایی بگذره بهتره یا اینکه کنارش باشی با هم کلی خاطره ی خوب بسازین ولی مواظب باشی خطایی نکنید؟ میدونی اینکه نزدیکش باشی و خطا نکنی سخت تره تا اینکه ازش دور باشی و خوب بمونی. واسه همینه که ترجیح میدی کار اسون ترو انجام بدی ولی یه موضوعی که هست اینه که تو اون دو سال وقت داری که هم خودتو تو دلش جا کنی هم اینکه میتونی سرد بشین. بعدشم دوست داشتن ادما رو نمیشه گذاشت تو الکل تا هر وقت خواستی ازش استفاده کنی بعضی وقتا زمانش که میگذره اون ادم دیگه مال تو نیست. دیگه دلش باهات نیست.
ما دخترا دوست داریم داستانمون شبیه دومیه باشه دست خودمونم نیست احساساتیم.
تو میتونی کنارش باشی تا نیاز اون به محبتت پر بشه اما بهش دست درازی نکنی.
این دوری گرفتنا فقط زندگیو یکنواخت و خسته کننده میکنه مطمئن باش
مگه ما ادما چند بار به دنیا میایم که بذاریم جوونیمونم همینجوری بدون هیچ حس قشنگی و تو تنهایی بگذره؟ اگه انتظار داری یه دخترو ول کنی به حال خودش و بهش محبت نکنی بعد اون بذاره به حساب خوب بودنت و عاشقت بشه هیچوقت اینطوری نمیشه . به جاش ازت دور میشه یه وقت به خودت میای میبینی دیگه از دستت رفته
اونی ک تو میگی به نظر من راه و رسم رفتار با دخترا نیست. مثل این میمونه که یه دخترو دوست داری میدون یکه به هم میرسین بعدش دختره هی ازت دوری کنه بگه من نمیخام الان بهم فکر کنی تا وقتش. اینجوری تو دلت نمیشکنه؟ شک نمیکنی که شاید دوستت نداره؟ وقتی ازش هیچ محبتی نگیری پیش خودت نمیگی شاید دلش باهام نیست؟
سلام دوست عزیز
مشکلات خواه ناخواه همیشه هست ولی اگه بخواهیم جواب تاپیک اتونو بدیم
شاید بشه گفت ازدواج کردنشون/ اذن اجازه برای هر کاری محدودیت ایجاد میکنه /اینکه جنسیت ذکور برتر گفته میشه خخخ/اینکه حقشون نادیده گرفته میشه!!!
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
عجب!!!خب راست میگن روش اول خیلی خسته کنندست
تو خودت دوست نداری تو اون دو سال بیشتر باهاش وقت بگذرونی؟ دو سال عمرت تو تنهایی بگذره بهتره یا اینکه کنارش باشی با هم کلی خاطره ی خوب بسازین ولی مواظب باشی خطایی نکنید؟ میدونی اینکه نزدیکش باشی و خطا نکنی سخت تره تا اینکه ازش دور باشی و خوب بمونی. واسه همینه که ترجیح میدی کار اسون ترو انجام بدی ولی یه موضوعی که هست اینه که تو اون دو سال وقت داری که هم خودتو تو دلش جا کنی هم اینکه میتونی سرد بشین. بعدشم دوست داشتن ادما رو نمیشه گذاشت تو الکل تا هر وقت خواستی ازش استفاده کنی بعضی وقتا زمانش که میگذره اون ادم دیگه مال تو نیست. دیگه دلش باهات نیست.
ما دخترا دوست داریم داستانمون شبیه دومیه باشه دست خودمونم نیست احساساتیم.
تو میتونی کنارش باشی تا نیاز اون به محبتت پر بشه اما بهش دست درازی نکنی.
این دوری گرفتنا فقط زندگیو یکنواخت و خسته کننده میکنه مطمئن باش
مگه ما ادما چند بار به دنیا میایم که بذاریم جوونیمونم همینجوری بدون هیچ حس قشنگی و تو تنهایی بگذره؟ اگه انتظار داری یه دخترو ول کنی به حال خودش و بهش محبت نکنی بعد اون بذاره به حساب خوب بودنت و عاشقت بشه هیچوقت اینطوری نمیشه . به جاش ازت دور میشه یه وقت به خودت میای میبینی دیگه از دستت رفته
اونی ک تو میگی به نظر من راه و رسم رفتار با دخترا نیست. مثل این میمونه که یه دخترو دوست داری میدون یکه به هم میرسین بعدش دختره هی ازت دوری کنه بگه من نمیخام الان بهم فکر کنی تا وقتش. اینجوری تو دلت نمیشکنه؟ شک نمیکنی که شاید دوستت نداره؟ وقتی ازش هیچ محبتی نگیری پیش خودت نمیگی شاید دلش باهام نیست؟
میگم حرفات برای من تا حد خیلی زیادی قابل فهمه خخخ
به قول دوستم دلی صحبت میکنی
ینی همون چیزایی رو که حس میکنی و کردی به زبون میاری
البته این حرفات درسته
میدونی خودم سعی میکنم تا حدی وارد دنیای شما بشم تا بدونم چه اعجوبه هایی هستین
ولی هر چی اطلاعاتم بیشتر میشه حس میکنم بازم نمیتونم اونطور که بایدو شاید ازشون استفاده کنم
چون صرفا فقط اونا رو میخونم و میشه گفت به هیچ وجه برام قابل درک نیست مگه اینکه یکی مثل تو ظریف برام توضیحشون بده
مخصوصا این جمله ات
(مگه ما ادما چند بار به دنیا میایم که بذاریم جوونیمونم همینجوری بدون هیچ حس قشنگی و تو تنهایی بگذره؟)
اخه راستشو بگم در واقعیت حوصله هیچ دختریو ندارم و حس میکنم تهش برام چیزی غیر چنتا احساس بی اهمیت نمیمونه
میفهمی که
خیلی ممنونم از پست قشنگت
کاش هر کسی بتونه اینا رو درک کنه و بدونه و تو زندگی ازشون استفاده کنه
فدا
اشتب شد
سلام اگه براتون ممکنه این فیلم رو ببینید این در واقع یه مشکل بسیار کوچیکه که اخرشم مثلا خوب تموم میشه ولی دقت کنید
این دقیقا موضوع بحث تلگرامی چند هفته پیشمونه نه سارا؟خب راست میگن روش اول خیلی خسته کنندست
تو خودت دوست نداری تو اون دو سال بیشتر باهاش وقت بگذرونی؟ دو سال عمرت تو تنهایی بگذره بهتره یا اینکه کنارش باشی با هم کلی خاطره ی خوب بسازین ولی مواظب باشی خطایی نکنید؟ میدونی اینکه نزدیکش باشی و خطا نکنی سخت تره تا اینکه ازش دور باشی و خوب بمونی. واسه همینه که ترجیح میدی کار اسون ترو انجام بدی ولی یه موضوعی که هست اینه که تو اون دو سال وقت داری که هم خودتو تو دلش جا کنی هم اینکه میتونی سرد بشین. بعدشم دوست داشتن ادما رو نمیشه گذاشت تو الکل تا هر وقت خواستی ازش استفاده کنی بعضی وقتا زمانش که میگذره اون ادم دیگه مال تو نیست. دیگه دلش باهات نیست.
ما دخترا دوست داریم داستانمون شبیه دومیه باشه دست خودمونم نیست احساساتیم.
تو میتونی کنارش باشی تا نیاز اون به محبتت پر بشه اما بهش دست درازی نکنی.
این دوری گرفتنا فقط زندگیو یکنواخت و خسته کننده میکنه مطمئن باش
مگه ما ادما چند بار به دنیا میایم که بذاریم جوونیمونم همینجوری بدون هیچ حس قشنگی و تو تنهایی بگذره؟ اگه انتظار داری یه دخترو ول کنی به حال خودش و بهش محبت نکنی بعد اون بذاره به حساب خوب بودنت و عاشقت بشه هیچوقت اینطوری نمیشه . به جاش ازت دور میشه یه وقت به خودت میای میبینی دیگه از دستت رفته
اونی ک تو میگی به نظر من راه و رسم رفتار با دخترا نیست. مثل این میمونه که یه دخترو دوست داری میدون یکه به هم میرسین بعدش دختره هی ازت دوری کنه بگه من نمیخام الان بهم فکر کنی تا وقتش. اینجوری تو دلت نمیشکنه؟ شک نمیکنی که شاید دوستت نداره؟ وقتی ازش هیچ محبتی نگیری پیش خودت نمیگی شاید دلش باهام نیست؟
استثنائا من تو این مورد باهات خیلی مخالفم،
اون کسی که راه اول رو انتخاب میکنه کارش خیلی سخت تر و هم چنین ارزشمندتره
ارزش اینکار رو دختر هم میتونه متوجه باشه، چرا نتونه؟!
دست درازی کردن که فقط دست درازی جنسی یا جسمی نیست،
دست درازی به احساسات هم همونقدر میتونه به یه فرد آسیب بزنه
چون همه میدونن محبت وابستگی میاره
و وابسته کردن دختری (یا پسری) که مطمئن نیستی مال همدیگه این ، معلوم نیست 2سال دیگه بتونی کنارش باشی یا نه، عاشقانه نیست ظالمانه ست
درست میگی فقط یکبار زندگی میکنیم... دنیا دو روزه... عشق صفا صمیمیت...
واقعا هم خیلی وقتا باید ریسک کرد ،فقط گوش کرد احساس چی میگه
درستشم همینه که آدم باید برای رسیدن به چیزی یا کسی که قلبا دوستش داره با تمام وجود بجنگه...
اما بعضی وقتا تنها بودن اما "درست بودن" ، به احساسات قشنگ و رمانتیک یکی دو روزه ارجحیت داره
آسون نیست، اما لازمه
فک کن اصلا عشق دو نفر پاک پاک، رابطه شون فقط محبت و لاغیر،
اگه به هزار یک دلیل بعد از اندی سال امکانش نبود این دو نفر باهم ازدواج کنند
دیگه بعدش اصلا میتونند کس دیگه ای را برا خودشون جایگزین اون طرف بکنند؟
نه نمیتونند،
چون درواقع این دو نفر چند سال از لحاظ عاطفی غیر رسمی همسر همدیگه بودند
وجودشون بهم گره میخوره، از نظر روحی باهم یکی میشن
خب اگه بهم نرسن تکلیف چی میشه بعدش؟
نه میتونند با هم باشن نه با کس دیگه ای!
آبجی جان یو که میدونی احساسات چقدر مهمه و میتونه تاثیرگذار باشه
بجز جنبه رمانتیکش اون طرف قضیه را هم ببین...
که همین تبلور عاشقانه احساس چطور ممکنه یه نفرو بزنه جوری له کنه که دیگه با کاردکم نشه از زمین جمعش کرد!
به قول دوستمون فدا
این دقیقا موضوع بحث تلگرامی چند هفته پیشمونه نه سارا؟
استثنائا من تو این مورد باهات خیلی مخالفم،
اون کسی که راه اول رو انتخاب میکنه کارش خیلی سخت تر و هم چنین ارزشمندتره
ارزش اینکار رو دختر هم میتونه متوجه باشه، چرا نتونه؟!
دست درازی کردن که فقط دست درازی جنسی یا جسمی نیست،
دست درازی به احساسات هم همونقدر میتونه به یه فرد آسیب بزنه
چون همه میدونن محبت وابستگی میاره
و وابسته کردن دختری (یا پسری) که مطمئن نیستی مال همدیگه این ، معلوم نیست 2سال دیگه بتونی کنارش باشی یا نه، عاشقانه نیست ظالمانه ست
درست میگی فقط یکبار زندگی میکنیم... دنیا دو روزه... عشق صفا صمیمیت...
واقعا هم خیلی وقتا باید ریسک کرد ،فقط گوش کرد احساس چی میگه
درستشم همینه که آدم باید برای رسیدن به چیزی یا کسی که قلبا دوستش داره با تمام وجود بجنگه...
اما بعضی وقتا تنها بودن اما "درست بودن" ، به احساسات قشنگ و رمانتیک یکی دو روزه ارجحیت داره
آسون نیست، اما لازمه
فک کن اصلا عشق دو نفر پاک پاک، رابطه شون فقط محبت و لاغیر،
اگه به هزار یک دلیل بعد از اندی سال امکانش نبود این دو نفر باهم ازدواج کنند
دیگه بعدش اصلا میتونند کس دیگه ای را برا خودشون جایگزین اون طرف بکنند؟
نه نمیتونند،
چون درواقع این دو نفر چند سال از لحاظ عاطفی غیر رسمی همسر همدیگه بودند
وجودشون بهم گره میخوره، از نظر روحی باهم یکی میشن
خب اگه بهم نرسن تکلیف چی میشه بعدش؟
نه میتونند با هم باشن نه با کس دیگه ای!
آبجی جان یو که میدونی احساسات چقدر مهمه و میتونه تاثیرگذار باشه
بجز جنبه رمانتیکش اون طرف قضیه را هم ببین...
که همین تبلور عاشقانه احساس چطور ممکنه یه نفرو بزنه جوری له کنه که دیگه با کاردکم نشه از زمین جمعش کرد!
به قول دوستمون فدا
سلام اجی
میدونی همه ی حرفات درسته. اما همیشه همه ی ادما کار درستو انجام نمیدن بعضی وقتا میدونی یه کاری ریسکش بالاست شاید حتی درست نیست ولی انجامش میدی چون میدونی اگه خود واقعیت باشی همین کارو میکنی. حرفایی که تو میزنی همش از روی منطقه همشم درسته اما بعضیا گنجایش این همه منطقی بودنو ندارن. یا نمیتونن با دلشون تصمیم نگیرن اینم واسه این نیست که خبر از عواقبش ندارن یا خوب و بدو نمیدونن. واسه اینه که شخصیتشون اینطوریه. من فکر میکنم هر کسی یه دیدی نسبت به درست و غلط داره. بعضی وقتا دلت ازت یه چیزایی میخاد که اگه انجامش ندی تا اخر عمرت یادت نمیره. قبول دارم که این جور رابطه ها خیلی ادمو اذیت میکنه وابستگی میاره. اینم قبول دارم که ارزش کار اون پسری که نمیذاره حتی دختره بهش وابسته بشه خیلی بالاست اما این چیزا بیشتر وقتا یا به چشم نمیان یا زود فراموش میشن یا سوتعبیر میشن. مثلا دختره اولش میدونه به خاطر خودشه این دوریا اما بعدش که یکم دلتنگ شد دید بازم اون پسره کاری نمیکنه کم کم عصبانی میشه بعدش با خودش فکر میکنه شایدم همه ی اینا بهونست. من اولش که به سام گفتم باید قلق رفتار با دخترارو بدونه گفتش بهشون محبت میکنم ولی اونا نمیخان. منم گفتم خب راهشو بلد نیستی . بعد گفت نه شما دخترا دوست دارید اینده ی مجازی داشته باشید و اینا( منم معنی اینده مجازی نمیدونم سام خودش تو پستش گفته
بعضی وقتا یکی میاد تو زندگیت که هر چی سعی میکنی ازش فرار کنی نمیشه. به خودت میای میبینی کلی وقته داری با هزارتا بهونه از خودت دورش میکنی و همه ی احساس و فکرتو قایم کردی تا نفهمه و وابستگی پیش نیاد چون هرچی فکر میکنی میبنی شما ربطی به هم ندارین. اما اون ادم هیچوقت حذف نمیشه. همیشه کم و بیش تو زندگیت میمونه تا وقتی که بری جلو دل به دریا بزنی بعدش یه دلیل واسه دلت پیدا کنی که با هم بمونید یا که نمونید. اینجوری که از دور واسه یه رابطه تصمیم میگیرید وقتی هنوز با طرفتون قاطی نشدید انگار دارین یه جوونه ی بی جونو هرس میکنید. از کجا معلوم که اون جوونه بعدن همون درختی نشه که شما میخاین؟ شاید حتی با وابستگیم بشه کنار اومد به شرطی که بتونی دلتو راضی کنی به نبودنش. بعضی وقتا دست خودمون نیست دنیا یه ادماییو سر راهمون میذاره که بدون اینکه بفهمیم میان میشن یه تیکه از زندگیمون حتی خودمونم هیچوقت نخواستیم ولی انقدر اروم و بی صدا میان که فرصت نمیکنی واسه اومدن یا نیومدنشون تصمیم بگیری. شاید نخای باشه یا نشناسیش یا همه ی قانونای دنیا بهت بگه نباید باشه. اینجور وقتا تو اگه باشی بیرونش میکنی هرچقدرم که سخت باشه. چون منطقت میگه باید این کارو بکنی اما من تا تهش میرم چون بلد نیستم برگردم. به خاطر همین انقدر میمونم تا دلم راضی بشه بدون اون بمونم. اصلا چرا همیشه از ضعف دخترا میگین که وابسته میشن و احساسین و اینا؟ دخترام بلدن دل بکنن و برن فقط باید دلیلشو پیدا کنن. این چیزا شاید به خاطر تفاوتای ادماست. هر کسی یه دید مختص خودش داره به زندگی. هنوزم میگم هر کاری یه راهی داره سام نمیتونه یه دخترو با اون استدلالای منطقی راضی نگه داره حداقلش اینه که باید تو این دوسال شاهد دور شدن و سرد شدن اون دختره ازش باشه. سخته کلی تنهایی و ناامیدی و بی خبریو تحمل کنی بعدش فقط با این حرف که به خاطر خودمه همه ی اینا خودتو راضی کنی.
فدا مدا اجی
ویرایش توسط ملکه شیشه ای : 03-23-2016 در ساعت 09:03 AM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نظرت چیه؟
